روشنفکری

مباحث فلسفه تحلیلی در تلگرام

http://telegram.me/philosophyofscience

مباحث روشنفکران ایرانی

http://telegram.me/roshanfekriirani

بلاگ "روشنفکری" جهت آشنایی علاقمندان به بحث های حوزه اندیشه و معرفت راه اندازی شده است و رسالت خود را بسط و توسعه این مباحث در فضای مجازی از طریق انتشار متن و فایل های صوتی می داند.امید است که در این راه بتواند به علاقمندان به این حوزه به صورت هرچند ناچیز کمک نماید و امید است تبادل فکری و نظری سازنده ای را میان سردبیران این بلاگ و مخاطبان آن برقرار کند.

۴ مطلب با موضوع «عبدالکریم سروش» ثبت شده است

کانال تلگرامی مباحث روشنفکری دینی

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ق.ظ

با سلام و احترام خدمت دوستان علاقمند

کانال روشنفکری دینی به آدرس https://t.me/joinchat/AAAAAEHZdCAjEv_07EB-0Q   در تلگرام راه اندازی شده است و هدف از ایجاد آن بررسی نظرات مربوط به روشنفکران دینی همانند دکتر عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محسن کدیور و ... می باشد و بررسی اینکه اساسا نیازهای امروز جامعه ما که مربوط به دین می باشد چیست.


امیدوارم این کانال محل مناسب و خوبی برای علاقمندان به این موضوعات باشد.

مشکلات یک دفاعیه

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

نقدى بر مقاله«جرى فودور و قبض و بسط تئوریک شریعت»


۱- کوشا اقبال در نقد مقاله دکتر وحید از ترجمه فارسى مقاله دکتر سروش استفاده کرده بود اما نقد دکتر وحید با استناد به متن انگلیسى آن مقاله بود. اگرچه آقاى اقبال با استناد به اینکه دکتر سروش خود ناظر بر ترجمه مقاله اش بوده است این نتیجه را گرفته است که متن فارسى با متن انگلیسى کاملاً یکسان است، اما چنین نتیجه اى از آن مقدمه برنمى آید. اینکه دکتر سروش خود ناظر بر ترجمه بوده است دلیلى بر این نیست که ترجمه فارسى الزاماً با متن اصلى مطابقت کامل دارد. مخصوصاً اینکه نقل قول ایشان از متن فارسى یعنى «مسبوق و مصبوغ بودن مشاهدات به نظریه ها» یکى از مواردى است که ایشان با استناد به آن استدلالات دکتر وحید را بدون اعتبار دانسته اند. قطعاً ایشان بایستى ذکر مى کردند که آیا «theory _laden» (به معناى مسبوق بودن مشاهده به نظریه) همراه با واژه یا جمله دیگرى در متن اصلى بوده است که وحید از آن غفلت کرده است؟ در هر حال استناد آقاى اقبال به ترجمه فارسى استدلالات ایشان را کم رنگ مى سازد.



۲- ایشان در جایى از مقاله اشاره کرده اند که اگر نوعى «کل گرایى» براى آراى دکتر سروش قائل شویم، این کل گرایى، کل گرایى معرفت شناختى است. کل گرایى معرفت شناختى بدین معنا است که: «براى هر عبارت A از زبان L، ارزش معرفتى A نمى تواند مجزا از کل زمینه معرفتى باشد و اگر زمینه معرفتى اساساً تغییر کند، ارزش معرفتى A نیز اساساً تغییر مى کند.»۱ در اینجا سخن بر سر ارزش معرفتى است نه سازگارى باور ها. نظریه دکتر سروش به روایت آقاى اقبال بدین معنا است که باور به یک گزاره (دینى) نمى تواند از سازگارى با باور هاى دیگرمان که ناشى از علوم دیگر است جدا باشد که در واقع نوعى «کل گرایى باور» است که از نظر «ند بلاک» آن را کل گرایى ذهنى مى توان نامید. «کل گرایى ذهنى (یا سمانتیک) آموزه اى است که بیان مى دارد محتواى یک باور (یا معنایى که آن را بیان مى کند) به وسیله جایگاه آن در شبکه اى از باور ها یا جملات کل نظریه یا گروهى از نظریه ها تعیین مى شود.»۲ در حال حاضر نیز در «علوم شناختى» (Cognitive science) جدید این نظریه مورد بحث است که معنایى که شخص از یک واژه یا جمله مدنظر دارد، مفهومى است که او با فهمیدن آن واژه یا جمله به کار مى برد و البته باورش را نیز بدین طریق بیان مى کند. یعنى اگر شخصى به وسیله جمله -A-، معناى -A- مى فهمد که دربردارنده واژه «A» است بنابراین او باور به -A- را نیز به وسیله آن جمله بیان مى کند
(Medin and Waxman 1998,Nersessian 1998,Burge,1996) به عبارت دیگر اگر کسى با جمله «کشیدن دندان دردناک است» این معنا را که «کشیدن دندان دردناک است» مى فهمد بنابراین این باور را که «کشیدن دندان دردناک است» به وسیله این جمله بیان مى کند. این باور از سه مفهوم «دندان کشیدن»، «دردناک» و «است» تشکیل شده است. در واقع شخص مفهوم «دندان کشیدن» را با واژه «کشیدن دندان» و مفهوم «است» را با واژه «است» و مفهوم «دردناک» را با واژه «دردناک» بیان مى کند. در واقع همانگونه که «ند بلاک» نیز در مقاله اش ذکر کرده و براى آن استدلال آورده «کل گرایى ذهنى» همان «کل گرایى معنایى» است. در واقع مى توان گفت کل گرایى سروش به روایت اقبال کل گرایى معنایى است نه معرفت شناختى.
آقاى اقبال همچنین در مقاله شان تاکید داشتند که دکتر سروش از تفسیر صحبت مى کند نه معنا ((معنا تفسیر) مسبوق به نظریه است) و توجه به نظرات دیویدسون را در این زمینه مثمر ثمرتر از آراى «ند بلاک» دانسته بودند (البته اگر تفسیر هرمنوتیکى مدنظر نباشد) اتفاقاً کار هاى دیویدسون در اواخر دهه ۱۹۶۰ متمرکز بر ارائه رویکردى براى نظریه معنا بود که مناسب با زبان طبیعى باشد. دیویدسون بدین منظور ساختار نظریه صدق تارسکى را درون نظریه کلى تر تفسیر قرار مى دهد و مفهوم «تفسیر ریشه اى» را باز مى کند. نظر دیویدسون در باب تفسیر ریشه اى نوعى نظریه کل گرایانه است. بدین معنا که کل نظریه با روش تفسیر مى تواند مورد آزمون قرار گیرد. مسئله اساسى پیش روى تفسیر ریشه اى این بود که فرد نمى تواند بدون دانستن آنچه گوینده به آن باور دارد معنایى را براى گفته هاى او معین کند همچنین فرد نمى تواند باورهاى گوینده را بدون دانستن آنچه گفته هاى گوینده معنا مى دهد، مشخص کند. یعنى بایستى هم نظریه اى از معنا و هم نظریه اى از باور در آن واحد فراهم آید. دیویدسون راه رسیدن به این امر را از طریق «اصل حسن ظن» (principle of charity) مى داند. این اصل ترکیبى از دو مفهوم است: ۱- فرض کل گرایانه عقلانیت در باورها (انسجام) و ۲- فرض رابطه على میان باورها مخصوصاً باورهاى ادراکى و متعلقات باورها بدین ترتیب کل گرایى باور دیویدسون (۱۳۱) به سمت کل گرایى معنایى مى رود همانگونه که «استیچ» استدلال کرده است. (۴)



۳- اقبال همچنین با استناد به استدلال «جرى فودور» و «لپر» مبنى بر اینکه مى توان کل گرایى معرفت شناختى را پذیرفت، بدون آنکه کل گرایى معنایى را بپذیریم و با توجه به مقدمه اول که «کل گرایى سروش، کل گرایى معرفت شناختى است»، این نتیجه را مى گیرد که مى توان کل گرایى معرفت شناختى دکتر سروش را پذیرفت بدون آنکه به کل گرایى معنایى رسید. «سمیرا اُکاشا» در مقاله اى در شماره ۵۲ مجله شناخت (Erkentnis) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، با دلایلى قوى نشان مى دهد، که استدلال «فودور» و «لپر» (Lepore) نادرست است.۴
به طور کلى میان معنا و ارزش معرفتى رابطه تنگاتنگى وجود دارد. ارزش معرفتى را مى توان اینگونه تعریف کرد: «ارزش معرفتى عبارت E در زمان معین، با توجه به تمام ویژگى هاى معرفتى E در آن زمان معلوم مى شود (Cozzo,2002) . همچنین براى فهم عبارتى زبانى مانند E، فرد بایستى لااقل برخى ویژگى هاى معرفتى را به E الحاق کند. یعنى شخص براى فهم عبارت E بایستى از روشى استفاده کند که در آن روش، عبارت E بتواند در فرایند هاى معرفتى استفاده شود. اما این سخن بدین معنى نیست که تمام ویژگى هاى معنایى (ویژگى هایى که عضوى از یک اجتماعى زبانى بایستى آن را به عبارتى مثلاً E متصل کند تا E به طریقى مناسب بفهمد)، ویژگى هاى معرفتى هستند و تمام ویژگى هاى معرفتى، ویژگى هایى معنایى هستند. بنابراین مى توان گفت: «براى هر عبارت معنى دار E لااقل برخى ویژگى هاى معنایى که E متصل مى شود، ویژگى هاى معرفتى E هستند. به طورى که اگر معناى E تغییر کند، برخى ویژگى هاى معرفتى E نیز تغییر مى کند.» (مقدمه اول). قطعاً کسانى که مفاهیم مختلفى از معنا دارند (از جمله کسانى که به «تحقیق پذیرى» معتقدند) چنین نظرى را مى پذیرند. مثلاً تجربه گرایان منطقى مفهوم خاصى از ویژگى هاى معرفتى متشکله معنا اختیار کرده اند که بر طبق آن تنها تجربه حسى دلیل تشکیل دهنده معنا است بنابراین آنها نوع خاصى از مقدمه اول را پذیرفته اند و «مایکل دامت» هم که مفهوم توجیه گرایانه معنا را مى پذیرد (که بر طبق آن معناى جمله از طریق توجیه دلایل حسى و دلایل زبانى در نسبت هاى متفاوت، تعیین مى شود) نوع دیگرى از مقدمه را پذیرفته است. حتى کسانى مانند «فرگه» که فهم جمله را منوط به دانستن شروط صدق آن مى دانند، نوعى از مقدمه اول را مى پذیرند، چون از نظر آنها شناخت شروط صدق بایستى از طریق برخى کاربرد هاى معرفتى جمله مشخص شود.



«فودور» و «لپر» در کتابشان
(Holism: a shopperشs Guide) اکثراً با استناد به مقاله معروف کواین (دو حکم جزمى تجربه گرایى) به نقد او پرداخته اند کواین در این مقاله نوعى کل گرایى معرفت شناختى شدید را پیشنهاد کرده است (که بعد ها آن را تعدیل مى کند). تعریف کل گرایى معرفت شناختى شدید چنین است: «براى هر ویژگى معرفتى که به عبارت E وصل مى شود، P مجزا از زمینه معرفتى نمى تواند به E وصل شود، اگر زمینه معرفتى اساساً تغییر کند، P نیز اساساً به ویژگى معرفتى متفاوتى تبدیل مى شود» (Cozzo,2002) (مقدمه دوم) حال اگر «زبان L تغییر کند ویژگى هاى معرفتى نیز تغییر مى کند» (این نتیجه از مقدمه اول به دست مى آید و آن را مقدمه سوم مى نامیم). همچنین مى توان از مقدمه اول این نتیجه را نیز گرفت: «لااقل یک ویژگى معرفتى P از عبارت E وجود دارد به طورى که اگر P تغییر کند، معناى الحاقى به آن نیز تغییر مى کند» (این را مقدمه چهار مى نامیم) از مقدمه چهار و مقدمه دو مى توان این نتیجه را گرفت: «اگر زمینه معرفتى تغییر کند، معناى الحاق شده به عبارت E نیز تغییر مى کند.» (این نتیجه را مقدمه پنجم مى نامیم). از مقدمه پنجم و سوم مى توان این نتیجه را گرفت: «اگر زبان L تغییر کند، آنگاه معناى الحاق شده به عبارت E نیز تغییر مى کند» (Cozzo,2002) که تعمیم این نتیجه آخرى همان کل گرایى معنایى است. در واقع اگر کل گرایى معنایى شدید را بپذیریم نهایتاً به سمت کل گرایى معنایى مى رویم.


احمد رضا همتی مقدم

پى نوشت و منابع:

۱ - Cesare collo Does epistemological holism lead to meaning holism? In topoi 21, 2002, p.28
۲ - Ned block. Holism, Mental and semantic. Encyclopedia of Routledge. ۱۹۹۶
۳ - Peter Pagin. Meaning holism. handbook of philosophy of language ۲۰۰۴.
۴ - Stich, From Folk psycholagy to Cognitive science, MITpress, Cambridge 1983
۵ - Samir okasha. Holism aboutmeaning and about Evidence: In
Deffence of W.V. Quine. Erkentnis
۵۲.39-61,2000
. ۶ - Burge. Individualism and the mental. PP:125 - 142
این مقاله در کتاب «The Twin earth chronicle» در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است.
۷ - Nersessian. Conceptual change. in: Bechtel and Graham (eds). 1998pp:157,167
۸ - Davidson. Stanford encyclopedia of philosophy



سخنرانی دکتر سروش / خدای حافظ ، خدای مولانا

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

برای دانلود سخنرانی دکتر سروش با عنوان " خدای حافظ ، خدای مولانا" می توانید اینجا را کلیک نمائید.

برای عضویت در کانال دکتر عبدالکریم سروش در شبکه اجتماعی تلگرام می توانید بر روی لینک زیر کلیک کنید.این شبکه آخرین اخبار و سخنرانی ها و مباحث مربوط به ایشان را منتشر می نماید.


https://telegram.me/schoolofrumi