روشنفکری

مباحث فلسفه تحلیلی در تلگرام

http://telegram.me/philosophyofscience

مباحث روشنفکران ایرانی

http://telegram.me/roshanfekriirani

بلاگ "روشنفکری" جهت آشنایی علاقمندان به بحث های حوزه اندیشه و معرفت راه اندازی شده است و رسالت خود را بسط و توسعه این مباحث در فضای مجازی از طریق انتشار متن و فایل های صوتی می داند.امید است که در این راه بتواند به علاقمندان به این حوزه به صورت هرچند ناچیز کمک نماید و امید است تبادل فکری و نظری سازنده ای را میان سردبیران این بلاگ و مخاطبان آن برقرار کند.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مغز» ثبت شده است

در رویای ساخت مغز-شبکه

يكشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ب.ظ

محققان در آمریکا توانسته اند برای اولین بار به صورت غیرتهاجمی بین مغز سه انسان ارتباط برقرار کرده و این گونه از آنها برای حل معمایی استفاده کنند. ارتباط مغز با مغز (Brain-to-Brain Interface) به واسطه تکنولوژی انجام می شود. محققان برای برقراری این ارتباط از الکتروانسفالوگرافی و دستگاه تی ام اس (Transcranial Magnetic Stimulation) استفاده می کنند. درک این موضوع به کمی آشنایی با عملکرد مغز و توانایی های آن احتیاج دارد. مغز انسان نوعی فعالیت الکتریکی دارد. در واقع جریان یون ها در اطراف نورون ها نوعی جریان الکتریکی ایجاد می کند که مجموع آنها توسط الکتروانسفالوگراف گرفته شده و پس از تقویت به صورت نوار مغز ارائه می شود. پس نوار مغز نوعی دریچه به جهان فعالیت های الکتریکی مغزی محسوب می شود. ما از نوار مغز می توانیم اطلاعات زیادی درباره حالت مغزی کسب کنیم؛ برای مثال می توانیم بفهمیم آیا فرد مزبور خواب است یا بیدار، آیا در حال استراحت است یا نه، برانگیخته شده و به موضوعی توجه دارد؟ هرکدام از این حالات امواج خاصی تولید می کنند که به مثابه نشانگرهای مغز در یک نوار محسوب می شوند. در یک سیستم ارتباط مغز به مغز، نوار مغز نقش گیرنده را ایفا می کند. در ارتباط مغز به مغز، یک سو فرستنده و سوی دیگر گیرنده است. نوار مغز پردازش های فرستنده را به ما نشان می دهد. حال ما باید توسط تکنولوژی آنچه از فرستنده به دست آورده ایم به مغز دیگر یا همان گیرنده انتقال دهیم. برای این انتقال باید دستگاهی داشته باشیم تا این امواج را این بار به زبانی که مغز توانایی کسب و فهم آن را دارد، ترجمه کند. این کار را دستگاه تی ام اس انجام می دهد. تی ام اس نوعی تحریک غیرتهاجمی مغز است. در این دستگاه تحریک توسط میدان الکترومغناطیس انجام می شود. این میدان الکترومغناطیس نوعی جریان الکتریکی در منطقه خاصی از مغز ایجاد می کند. این جریان الکتریکی خود به مثابه نوعی پیام در مغز عمل می کند؛ بنابراین کاملا مشخص است که دستگاه تی ام اس کاری برخلاف الکتروانسفالوگراف انجام می دهد و آنچه را ما به عنوان داده از فرستنده ها کسب کرده ایم، در نهایت به یک تغییر الکتریکی موضعی در مغز گیرنده تبدیل می کند؛ این گونه پیام از فرستنده به گیرنده منتقل می شود. این کاری است که در ارتباط یک مغز با مغز دیگر انجام می شود و مبنای چیزی است که Brain-to-Brain Interface نامیده می شود؛ اما اهمیت کار جدید در این است که به جای دو مغز، سه مغز به هم متصل شده است. اینکه ما بتوانیم ارتباط مغزها را از دو مغز فراتر ببریم، در واقع مقدمه ای برای ساخت شبکه ای مبتنی بر اتصال مغزهاست. از این رو محققان برای این کار جدید عنوان مغز-شبکه یا BrainNet را به کار برده اند که شباهت بسیار زیادی به کلمه اینترنت دارد. این موفقیت راه را برای اتصال چندین و شاید در نهایت، بی نهایت مغز به هم را باز می کند.

حال کمی می توانیم عقب تر بنشینیم و این دورنما را با هم مشاهده کنیم. فرض کنید میلیون ها مغز با توسل به این تکنولوژی به یکدیگر متصل شوند. در این صورت انسان ها می توانند به صورت گروهی درباره مسئله خاصی تصمیم بگیرند. هر مغزی می تواند موضوعی را از جنبه خاصی نگاه و درک کند. وقتی این جنبه ها در کنار هم قرار گیرند، ما می توانیم نوعی نگاه بینامغزی به موضوعات داشته باشیم و تصمیم های بزرگی را اتخاذ کنیم. این موضوع می تواند به اکتشافات بزرگ نیز منجر شود.

چنین طرح بزرگی درعین حال سوال های اخلاقی متعددی را نیز مطرح می کند. آیا ممکن است مثل هر چیزی دیگر مغز-شبکه نیز مورد سوءاستفاده قرار گیرد. فرضا دولت ها و حکومت ها از آن برای تحت انقیاد قراردادن ذهن های شهروندان خود استفاده کنند؟ یا مثلا گروه های نوتاسیسی در فضای سیاسی مانند گروه القاعده یا داعش از این تکنولوژی برای یکی کردن نیروهای خود استفاده کرده و این گونه ضربات بسیار مهلک تری را بر پیکره بشریت وارد کنند؟ همه اینها سوالاتی است که در ذهن مطرح می شود و گاه هولناک جلوه می کند؛ اما هیچ گاه نباید چنین نکات و سوالاتی مانع پیشرفت علم و ورود آن به حوزه های جدید شود.

تاریخ نشان داده که اگر گروه و مکتبی به مخالفت با علم دست زد، محکوم به شکست و نابودی است. فقط دنیای جدید باید شرایطی را به وجود آورد که از احتمال سوءاستفاده از این کشفیات و تکنولوژی های جدید کاسته شود. شاید تنها چیزی که بتواند از تبعات منفی این گونه کشفیات بکاهد، تاکید هرچه بیشتر بر دو مقوله بسیار ارزشمند آزادی و دموکراسی است.


دکتر عبدالرضا ناصرمقدسی

ربات ها هرگز هوشمند نمی شوند

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۲۵ ب.ظ

یاسر رودی برنده جایزه اریک کندل همراه دو دانشمند دیگر به نام "میبریت موزر" و "ادوارد موزر" (که از برندگان نوبل فیزیولوژی و پزشکی هستند ) است.
دلیل اهدای جایزه ، نتایجی بود که این گروه در زمینه "درک سیستم ردیابی انواع پستاندارن و کارکرد حافظه شان" به آن دست یافته بودند .


"یکی از چالش های دانشمندان در زمینه #هوش_مصنوعی فهمیدن این نکته است که موجودات زنده چه طور می توانند دست به انتخاب بزنن .
فرض کنید شما در محیطی هستید و باید از جایی به جایی دیگر بروید. اگر راه معمولتان بسته باشد پیدا کردن یک مسیر کاری ساده است . اما آموزش این کار به یک ربات هنوز ممکن نیست.

"فهمیدن مفاهیم " یکی دیگر از توانایی های موجودات زنده است که دستگاه ها هر چند هم پیشرفته با آن بیگانه اند .

مثلا یک بچه بعد از این که در چند جشن عروسی شرکت کرد مفهومی به نام عروسی در ذهنش جا میگیرد. درک مفاهیم ،تنها برای برای موجودات زنده ای مثل پستان داران و انسان ها امکان دارد و و دستگاه ها هرچه قدر هم پیشرفته باشند  از درک آن عاجز اند.
ما هنوز نمی دانیم این مفاهیم چه طور در مغز موجودات زنده تشکیل می شوند
ما هم چنان از نحوه شکل گیری این توانایی بی اطلاعیم "

▪️معمولا بعد از اینکه صحبت از هوش مصنوعی به میان می آید ، ذهن ها به سمت فیلم ها یا داستان های #علمی-تخیلی کشیده میشود. برای خیلی از ما ، ربات های هوشمند موجوداتی اند که قرار است تمام محاسبات و کارهایمان را انجام دهند؛ برایمان درد دل کنند و حتی روزی جای ما ، فرمانروایی کره زمین را به دست گیرند.

 آیا اصولا امکان ساخت چنین موجودات با احساس و هوش وجود دارد ؟

"این سوال را خیلی ها میپرسند اما به نظر من پرسیدن چنین سوالی غلط است . این که فکر کنیم امکان دارد روزی موجودی شبیه ما ساخته شود کاملا تصور اشتباهی است به خاطر اینکه تفکر یک ویژگی مختص انسان است و ما هرگز نمی توانیم موجودی با چنین ویژگی بسازیم. یک ربات میتواند کارهایی را انجام دهد، ولی هرچقدر هم پیشرفته باشد نمیتواند صاحب فکر و اندیشه شود.

نوام چامسکی در پاسخ به این پرسش میگوید : پرسیدین چنین سوالی مثل این است که بگوییم آیا میشود یک زیر دریایی ساخت که شنا کند ؟ در حالی که شنا کردن ، فعلی است که برای ماهی ها یا موجودات زنده امکان دارد ، یک زیردریایی به زیر آب میرود و مسیر خاصی را هم طی میکند ، اما هرگز نخواهد توانست به مفهوم شنا کردن دست یابد. "

"به غیر از حرف چامسکی باید به یک نکته دیگری هم توجه کنیم . برای اینکه بخواهیم چیزی بسازیم ، باید اول ان چیز را تعریف کنیم. من و شما از فکر کردن یک احساس شهودی داریم ، اما نمی توانیم این مفهوم را تعریف کنیم. وقتی نمی توان چیزی را تعریف کرد چه طور میتوان آن را ساخت؟ موضوع این است که ما هنوز در مورد ماهیت هوش چیزی نمی دانیم و نتوانسته ایم به درک واحدی در این زمینه برسیم. ما میدانیم و نتوانسته ایم به درک واحدی در این زمینه برسیم. ما میدانیم مفاهیمی وجود دارند ، ولی نمی فهمیم مغز چه طور آن ها را شناسایی میکند . هر زمان که توانستیم هوش را تعریف کنیم ساخت موجودی که هوش داشته باشد ، راحت تر میشود."

 یاسر رودی در گفت و گو با مجله دانستنی ها ؛ شماره ۱۴۲

تعارض شناختی یا Cognitive Dissonance: چرا این تصمیم را گرفتید؟

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۸ ب.ظ

تعارض شناختی یا Cognitive Dissonance: چرا این تصمیم را گرفتید؟

آیا ما همیشه نتیجه تصمیم گیری خود را دوست داریم و معتقدیم دقیقاً بر اساس اصول و اعتقادات و باورهایمان است؟ آیا اگر شما تصمیم گرفته‌اید که ادامه‌ی تحصیل بدهید و در مقطع کارشناسی ارشد شرکت کنید، واقعاً خوشحال هستید که این تصمیم را گرفته‌اید؟ آیا اگر تصمیم گرفته‌اید در ایران بمانید، از تصمیم خود خوشحال هستید و معتقدید که اصول فکری و باورهای شما، منجر به این تصمیم شده است؟ آیا اگر تصمیم گرفته‌اید از ایران مهاجرت کنید، از تصمیم  خود خوشحال هستید و معتقدید که اصول فکری شما، مهاجرت را تایید می‌کند؟

واقعیت این است که تصمیم گیری یعنی انتخاب یک گزینه از میان گزینه‌های پیش رو. به عبارتی انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه‌های پیش رو. پس اگر کسی تصمیم به مهاجرت یا تصمیم به ماندن گرفته، یا تصمیم به ادامه تحصیل گرفته، یا تصمیم به ترک تحصیل گرفته، در هر حالت، بهترین گزینه‌ی پیش روی خودش را انتخاب کرده یا لااقل تلاش کرده است که چنین کند.

اما آیا  گزینه‌ی پیش رو، دوست داشتنی هم هست؟‌ به بیان دیگر، آیا همان گزینه‌ای است که با اصول و ارزش‌ها و معیارهای درونی ما سازگاری دارد؟ آیا ما همیشه می‌توانیم بر اساس باورهای خودمان،‌ زندگی کنیم و رفتار کنیم و تصمیم بگیریم؟

آیا کسی که معتقد است «رشوه دادن و رشوه گرفتن، نوعی از فساد هستند و به یک اندازه هم بد هستند»، هرگز رشوه نخواهد داد؟ چنین فردی، ممکن است در جایی و در شرایطی، تصمیم بگیرد که رشوه بدهد و در عین حال،‌ این تصمیم خود را دوست نداشته باشد.

اجازه بدهید به شکل دقیق‌تری صحبت کنیم:

آزمایش‌ها و رفتارهایی که با نگاه تعارض شناختی بتوان آنها را تحلیل کرد،‌ کم نیستند. شاید شما هم با کسانی مواجه شده باشید که در کنکور با نارضایتی، وارد رشته‌‌های بی کاربرد و بی معنا  مانند «آبیاری گیاهان دریایی» شده‌اند و اکنون پس از اینکه در مقطع کارشناسی ارشد از همین رشته فارغ التحصیل شده‌اند، توضیح می‌دهند که تمام مشکلات امروز کشور، ناشی از بی‌توجهی به رشته‌ی آنهاست. از سوی دیگر، احتمالاً اکنون بهتر متوجه می‌شوید که چرا نرم افزارها، نسخه‌ی آزمایشی یک ماهه یا چند ماهه دارند.

تعارض شناختی شکل‌های دیگری هم دارد. اینکه اگر همین الان به شما بگویند که چرا این مارک لپ تاپ را استفاده می‌کنی و شما به خاطر نیاورید که دو سال پیش، به خاطر اینکه دویست هزار تومان پول کم داشته اید، این مارک را انتخاب کرده‌اید، ممکن است ناخودآگاه شروع کنید و فهرستی از دلایل مهمی را که در زمان انتخاب لپ تاپ، مد نظر داشته اید اعلام کنید!

پیتر یوهانسن و همکارانش در لابراتوار علوم شناختی، در مطالعه روی فرایندهای تصمیم گیری انسانها، پانزده زوج عکس آماده کردند و به شرکت کنندگان نشان دادند. بعد از نمایش هر دو عکس، از آنها می‌پرسند که کدامیک زیباتر هستند؟ آزمایش کاملاً به صورت شفاهی انجام می‌شد و هیچ چیز مکتوب نمی‌شد. پس از اینکه تمام پانزده زوج عکس، با هم مقایسه شدند، تصویری را به فرد نشان می‌دهند و می‌گویند: «از میان نخستین زوج عکس، شما این عکس را انتخاب کردید. چرا این تصویر را دوست داشتید؟».

هر شرکت‌کننده‌ای نظرات خود را بیان می‌کند. اینکه لبخند آن زن زیباتر بوده یا رنگ موی بلوند را بیشتر دوست دارد یا موی مشکی را زیباتر می‌بیند و …

این در حالی است که آزمایشگر‌ها، به عمد، تصویری را نشان می‌دهند که فرد انتخاب نکرده است! فقط ۱۰٪ از شرکت‌کنندگان در این آزمایش، اعلام می‌کنند که: «من اصلاً این عکس را انتخاب نکرده‌ بودم! من آن یکی را دوست داشتم!». جالب اینجاست که وقتی پس از پایان آزمایش، از شرکت کنندگان پرسیدند که: «اگر تصویرهای اولیه را عوض کنیم، آیا متوجه می‌شوید؟». ۸۴٪ از شرکت‌کنندگان با قطعیت پاسخ دادند که «حتماً متوجه خواهند شد!».

این پدیده که «کوری تصمیم گیری» یا «Choice Blindness» نامیده می‌شود، یکی از ساده‌ترین مصداق‌های تعارض شناختی است. پیتر یوهانسن و همکارانش، شبیه همین آزمایش را در مورد طعم چای هم انجام داده‌اند. در مورد بوی عطر، در مورد انتخابهای کاربران در فضای آنلاین و حتی تصمیم گیری های پزشکان! پدیده کوری تصمیم گیری آنقدر مهم و تاثیرگذار است که امروزه، در بسیاری از مدارس، این آزمایش را به شکل‌های مختلف برای دانش آموزان خود انجام می‌دهند تا آنها با این پدیده مهم، آشنا شوند. سایتهایی مثل education.com حتی دستورالعمل اجرای این بازی را هم به معلمان توضیح می‌دهند.


ذهن ما انسانها، نمی‌تواند بپذیرد که ممکن است نیت و قصد و معیارهای دیگری داشته و تصمیم‌ها و انتخابهایش بر اساس آن معیارها نبوده است. این است که حتی اگر من، موی بلوند دوست داشته باشم و به من بگویند تو «موی سیاه» را انتخاب کرده‌ای، ترجیح می‌دهم به جای اینکه ناراحت شوم که چرا انتخاب نامطلوبی داشته‌ام با خود بگویم: من همیشه عاشق موی سیاه بوده‌ام!

آیا مکانیزم حل تعارض شناختی چیز بد و نامطلوبی است؟ واقعیت این است که خیر. این مکانیزم برای بقای ما انسانها لازم است. فاصله‌ی بین آنچه دوست داشتم و آنچه روی داده، فاصله‌ی دردناکی است. باید به شکلی این فاصله کم شود. معمولاً رویداد قابل تغییر نیست. به همین دلیل، به نظر می‌رسد ما ترجیح می‌دهیم باورها و ارزش‌ها و اولویت‌های خودمان را تغییر دهیم.

اگر من نمی‌خواستم فرزند داشته باشم و اکنون فرزند دارم، یک راهکار این است که تا ابد تکرار کنم که من نمی‌خواستم فرزند داشته باشم و اشتباه شد! روش دیگر این است که مغز به تدریج باورهای خود را اصلاح کند و بگوید: الان که فکر می‌کنم فرزند داشتن خیلی خوب است! من اشتباه می‌کردم.

مکانیزم کاهش فاصله آنقدر حرفه‌ای و خوب توسط مغز انجام می‌شود که حتی اگر اصول و باورها و ارزش‌های خود را به خاطر نیاورم، آنها را به شکلی توضیح می‌دهم و توجیه می‌کنم که با آنچه روی داده است، همسو شود.