دیوید هیوم ، استقرا و علیت !
هیوم ۲۶ آوریل ۱۷۱۱ در اسکاتلند به دنیا آمد.
ابتدا به حقوق گرایش پیدا کرد، اما بعدها به گفته خود «از هر چیزى بیزار
بود، جز فلسفه و دانش عمومى». در فرانسه خودش فلسفه خواند و «رساله طبیعت
انسان» را در ۲۶ سالگى نوشت. فکر مى کرد با این رساله پایه هاى فلسفه اى
نوین را ریخته است، اما مورد توجه قرار نگرفت. هیوم در گرفتن کرسى فلسفه در
ادینبورگ و گلاسکو ناکام ماند. شاید به این خاطر که به الحاد متهم شده
بود. هر چند در میان فیلسوفان او به مقاله نویسى و تاریخ نویسى شهرت یافته
است. ایمانوئل کانت بعد از بررسى آثارش گفت که هیوم او را از «خواب
دگماتیسم» بیدار کرد. یکى از بحث انگیزترین و برجسته ترین مباحثى که دیوید
هیوم تبیین کرد، «علیت» (Causation) بود. او پرسید چرا ما همیشه به دنبال
علت هستیم و چرا همیشه بعد از یک علت معلولى را انتظار مى کشیم. متد هیوم
در فلسفه اش، مشاهده و تجربه است، نه استنتاج و استقرا. ما اغلب بین دو
پدیده یک رابطه علت و معلولى متصور هستیم. وقتى شاهد این هستیم که دو
رویداد اتفاق مى افتد، براى آنها توالى اختیار مى کنیم. انتظار داریم اول
رویداد «الف» و سپس رویداد «ب» رخ دهد. وقتى آتشى را خاموش مى کنیم، انتظار
داریم از آن دود برخیزد. بین شعله آتش و دود یک رابطه متصل به هم را
قائلیم. هیوم به این رابطه مى گوید: «پیوستگى ثابت» (Constant
conjunction). هیوم معتقد است ما داراى «حافظه» هستیم که در آن تمام
رویدادهایى که در گذشته تجربه کرده ایم، حفظ مى شود. به همین دلیل در مغز
خود همیشه توقع داریم که این رویدادها وقتى در آینده تکرار مى شوند به همان
شکل سابق رخ دهند. از نظر هیوم ما به این وضعیت «عادت» کرده ایم. از این
رو «علیت» و این که نتیجه علتى را خواستاریم به این عادت بازمى گردد. از
نظر مردم آینده باید شبیه گذشته باشد، اما هیوم متذکر مى شود که ما در
دنیایى مغشوش و مبهم به سر مى بریم، جایى که آینده ربطى به گذشته ندارد. پس
همه چیز در حال تغییر مدام هستند. به همین دلیل وجود اصل استقرا ضرورتى
نمى یابد. به نظر هیوم ما «داراى باورى غریزه مانند هستیم که آینده بنا به
تکامل عادات در سیستم عصبى خود شبیه گذشته است.» به همین خاطر نمى توانیم
درستى استقرا و قیاس را براى تبیین جهان اثبات کنیم. پس اگر بعد از خاموشى
آتش دود برمى خیزد نه به خاطر استقرا و قیاس است، بلکه به این دلیل است که
ما عادت کرده ایم چنین رویدادهایى را در پى یکدیگر مشاهده کنیم. همین امر
است که هیوم را به شکاکیت و حتى الحاد مى کشاند. چون در جهان هیچ چیز به
هیچ چیز نمى تواند ربط داشته باشد. هیوم ۲ آگوست ۱۷۷۶ درگذشت
هیوم و مشکلات استقراء ناقص
هیوم
در کتاب «تحقیق درباره فهم انسانی» در بندهای 23 تا 32، با نفی رابطه علّی
و ضروری بین دو حادثه متعاقب و مطرح کردن مسأله عادت ذهنی به مشکله
استنتاج قوانین تجربی پرداخته و حجیت استقراء را انکار میکند. وی میگوید
حجیت استقراء منوط به این است که علیت بین دو حادثه مشخص شده باشد، در حالی
که داوری درباره رابطه علی به طور ضمنی مبتنی بر این تعمیم است که اشیاء
مشابه در شرایط مشابه، آثار و معلولات مشابه به بار میآورند، ولی چون تمسک
به منظم بودن تجربه گذشته نمیتواند تضمینی برای برآورده شدن انتظارات ما
در مورد آینده باشد و حجیت استقراء هم مبتنی بر اثبات هماهنگی و مشابهت در
عالم طبیعت است و چنین مشابهتی هم وجود ندارد، پس استقراء حجیت ندارد.
البته در مسلک هیوم این عدم حجیت به معنای رها کردن استقراء نیست.
هیوم
در ادامه بحث و استدلال خود توضیح میدهد که توسط تجربه است که برای اولین
بار پی بردیم که چه علتی، چه معلولی را دارد؛ مثلاً آدم ابوالبشر با دیدن
آب از شفافیت آن علم پیدا نمیکرد که در آن، غرق خواهد شد. کلیه قوانین
طبیعی و تمام اعمال و حرکات اجسام به وسیله تجربه شناخته میشوند و الاّ
ذهن ما نمیتواند بدون استفاده از مشاهدات قبلی از مشاهده معلول پی به علت
ببرد. وی همچنین متذکر میشود که ما از تقارن مداوم دو پدیده نمیتوانیم
علیت یکی را بر دیگری اثبات کنیم، بلکه حداکثر چیزی که میتوان گفت این است
که ذهن ما بنابر عادت، پس از مشاهده توالی و تعاقب بین دو حادثه با رؤیت
اولی به دومی پیمیبرد.
هیوم در مورد تسری تجارب به زمان آینده و تعمیم یک حکم میگوید:
«اساس
تمام استدلالات تجربی این است که آنچه در آینده واقع میشود با آنچه در
گذشته رخ داده، مطابقت دارد (اصل یکنواختی طبیعت) و اگر این شبهه ایجاد شود
که ممکن است سیر طبیعت تغییر کند و گذشته مأخذی برای آینده نباشد، تمام
تجربیات بشری عبث خواهد شد (Hume, 1739, P.40). و هیچ نتیجهای از آن حاصل
نخواهد شد که البته این فرض، امر بعیدی نیست، زیرا فرض تغییر طبیعت و ترتیب
آثاری جز آثار قبلی، مستلزم تناقض نیست؛ بنابراین هیچ گونه دلیل تجربی
نمیتواند این شباهت آینده با گذشته را اثبات کند، زیرا خود این دلایل
مبتنی بر فرض و تقدیر این تشابه است. بنابراین از آنجا که جمیع دلایل
مربوط به وجود واقعی اشیاء، مبتنی بر رابطه علت و معلول است و اینکه علم
ما به رابطه علت و معلول فقط از راه تجربه به دست میآید و نتایج حاصله از
این تجارب مبتنی بر این فرض است که آینده مطابق با گذشته خواهد بود. سعی در
اثبات این فرض مستلزم دور و مصادره به مطلوب است. بر اساس نظریه هیوم،
استقراء نه اثبات علیت میکند و نه تعمیم.
راه حل هیوم در مسأله استقراء
راه
حل هیوم که میتوان آن را مسلک سایکولوژی[1] در تفسیر دلیل استقرایی
خواند، بر این اساس است که هر گونه استدلالی در باب واقعیات مبتنی بر رابطه
علت و معلول است که در چگونگی و تشریح کیفیت آن از جنبه روانشناختی و میل
روانی انسان استفاده میکند و میگوید:
«درباب علیت، علاوه بر توالی
زمانی و تقارن، پیوند ضروری یا به عبارت دیگر ضرورت و حتمی بودن هم لازم
است، چه بسا همراهی حوادث و پدیدهها در گذشته بر سبیل اتفاق بوده باشد و
هیچ گونه علیتی بین آن دو نباشد. پس برای اینکه امری علت امر دیگری باشد،
علاوه بر تقارن و یا مجاورت، نیازمند به ضرورت نیز میباشیم که توسط آن
میتوانیم وقوع امر دوم را پس از وقوع امر اول ادعا کنیم، اما علم به این
ضرورت چگونه حاصل میشود؟
هیوم میگوید، ما در واقع ضرورتی در عالم خارج
نداریم و خاستگاه آن، انطباعی است در ذهن ما و قائم به نفس ما و لذا در
مشاهدات مکرر ما، چیزی جز مجاورت و عادتی درونی نیست که به واسطه آن انتظار
داریم که آن همراهی ادامه یابد و بدین ترتیب، منتظـر معلولها پس از وقوع
علتها هستیم.
وی در پاسخ به این سؤال که اندیشه (علیت ضرورت) و حتمیت
بازتاب کدام انعکاس است میگوید «حتمیت و ضرورت جزء امور محسوسه نیست تا
بتواند در محیط انعکاس و بازتابهای حسی قرار بگیرد؛ بنابراین تعدد و
تکرار مثالها نمیتواند منشأ تولید حتمیت و ضرورت باشد زیرا در هر بار که
آزمایش تکرار میشود یک انعکاس ایجاد میشود، لکن هیچ کدام از آنها نیروی
ایجاد اندیشه ضرورت و حتمیت را ندارد، ولی میتوان گفت انعکاسی از تکرار
مثالها حاصل میشود که عبارت است از آمادگی ذهن برای انتقال از موضوعی به
اندیشه چیزی که به حسب عادت، مصاحب و همراه با آن موضوع بوده است و همین
انعکاس، اندیشه حتمی بودن پیوند علت و معلول را در ما تولید میکند و به
دنبال آن ذهن انسان آن مفهوم ذهنی را به موضوعات خارجی سرایت میدهد، پس
ضرورت و حتمی بودن منشأ درونی دارد».
استدلال هیوم بر مطلب خود چنین است:
هر
یک از ما به حسب وجدان خود در مییابیم که بین اینکه استدلال بر علت، متکی
بر یک مثال باشد یا بر چند مثال تفاوت وجود دارد. مسلم است که از مشاهده
یک مورد که مثلاً جسمی با فشار حرکت کرده نمیتوانیم نتیجه بگیریم که پس هر
جسمی با فشاری مماثل حرکت خواهد کرد؛ ولی در مثالهای متعدد این کار عملی
است و این بدین خاطر است که لازم است ما هم زمانی دو پدیده را مکرراً
مشاهده کنیم تا به حسب عادت، این آمادگی برای ما حاصل شود که یکی علت دیگری
است و اگر عادت، منشأ این اندیشه ما از علت و معلول نبود، بلکه ریشه در
عالم خارج داشت باید در یک مثال هم صدق میکرد. بنابراین از نظر هیوم
توجیه دلیل استقرایی و جهش آن از خاص به عام چنین حل میشود که آن را دلیل
نفسانی بدانیم نه دلیل موضوعی، یعنی آن را مستند به عادت بدانیم نه مستند
به قوانین واقعی. پس به نظر هیوم عادت، اساس استدلال استقرایی میباشد.
اصول نظریه هیوم
1ـ
هیـوم پس از تقسیم ادراکـات ذهن به دو دسته انطبـاعات و ایده، معتقد است
که هر ایدهای اگر حقیقی باشد باید به انطباعی باز گردد؛ بنابراین هر
ایدهای که قابل ارجاع به انطباع نباشد ساخته ذهن است و ارزش معرفتی و
بیرون نمایی ندارد. اما مفهوم علیت نیز قابل ارجاع به هیچ انطباع حسی نیست،
بنابراین ساخته ذهن است، چون هیچ ما به ازاء حسی ندارد و بر اساس اصالت
حس بیاعتبار است و بیرون نما نخواهد بود. او به دنبال این مسأله، معتقد
میشود که مفهوم ضرورت علی نیز مولود تکرار یک حادثه و تداعی معانی میباشد
و حاکی از ضرورت علی در خارج نیست. جان کلام وی این است که ما تنها توالی
را مییابیم نه علیت را.
2ـ او قاعده «هر حادثی بالضروره علتی دارد» را
مورد تردید قرار میدهد و میگوید این قضیه نه به بداهت عقل دریافت میشود و
نه اینکه برهانی است. اما از آنجا که نفی این قضیه باعث تناقض نمیشود،
یعنی فرض تحقق حادثه بیعلت مستلزم تناقض نیست؛ بنابراین از دسته نسبتهای
بین تصورات نمیباشد، لذا باید از امور واقع باشد که معرفت به آن از راه
تجربه به دست میآید، پس شناخت رابطه علت و معلول عقلی نیست و تجربی
میباشد. وی نحوه دست یابی به مفهوم علت و معلول را چنین تبیین میکند:
باید
ببینیم چگونه به مفهوم علت و معلول دست یافتهایم. معرفت به این رابطه به
نحو پیشینی حاصل نیامده است، بلکه کاملاً مأخوذ از تجربه است. هیچ کس
نمیتواند با مشاهده اوصاف حسی شیء جدید، به علل و معالیل آن شیء علم پیدا
کند مگر از راه تجربه[2]. بنابراین از نظر وی عقل ما بدون کمک تجربه
نمیتواند علت و معلول را استنتاج کند.
3ـ هیوم اصل یکنواختی طبیعت را رد میکند و میگوید:
هیچ
تناقضی پیش نمـیآید اگر روند طبیعت عوض شود و شیئی که شبیه علتهای قبلی
است، معلولهای دیگری از خود صادر کند. از نظر وی تمام تجربیات ما مبتنی بر
این فرضاست که آینده مطابق گذشته خواهد بود، در حالی که دلیل بر این فرض
نداریم جز به طریق دوری(Hume,1748 , P.23-25). بنابراین اصل تشابه در
طبیعت به این معنا که ما از علل به ظاهر مشابه، معالیل مشابهی را توقع
داریم، حجیت ندارد تا بتواند پایه تجربیات ما قرار بگیرد.
4ـ هیوم گرچه منشأ عقلی و استدلالی اصل یکنواختی را منکر میشود لکن منشأ دیگری برای آن قائل است و میگوید:
«ما
میل درونی داریم که از اعمال مشابه، آثار مشابهی را مشاهده کنیم. این میل،
معلول عادت است. یعنی ما عادت کردهایم که با دیدن علت یا معلول، متوقع
دیگری باشیم از نظر هیوم این فرض، تنها فرضی است که میتواند این امر را
توجیه کند که چرا با یک مورد تجربه، پی به علت یا معلول نمیبریم ولی با
تکرار وقوع آن پی میبریم. بنابراین عرف یا عادت[3] اصل یکنواختی طبیعت را
توجیه میکند و مادامی که طبیعت انسان به همین نحو باقی بماند این اصل نیز
پا بر جا خواهد بود[4].
چالشهایی بر اصول هیوم
1ـ
از آن جا که منشأ پیدایش علوم حصولی ما انسانها، خارج میباشد و در عالم
خارج، واقعیاتی وجود دارند که به قوای ادراکی ما اثر میگذارند و در نتیجه
موجب حصول معرفت میشوند، بنابراین اگر آن واقعیات خارجی و آن تأثیر و
تأثر نباشد معرفتی حاصل نمیشود. بر طبق این سخن باید بپذیریم که در همان
تجربه نخستین، یعنی در همان اولین ارتباط بین اندام حسی و بخش خارجی، به
حکم ضرورت علی و معلولی تصوری برای ما حاصل میشود؛ بنابراین حصول این
علیت، محتاج تکرار نیست. همان طوری که ما گاهی با مشاهده یک بار واقعه نیز
پی به علت میبریم، پس قبل از تکرار، مفهوم علیت را داریم.
2ـ هیوم که در انکار علیت میگوید، ما تنها توالی را
مییابیم نـه علیت را، سؤال این است که چگونه بدون قبول علیت، احساس توالی
توجیه پذیر است؟ چرا که از نظر وی برای حصول تصور علت در ذهن انسان، علتی
به نام عادت وجود دارد که خود آن نیز معلول است وقایع میباشد.
3ـ خلط
هیوم بین اصل علیت و مصادیق علیت است. مرحوم صدر در تبیین این مطلب میگوید
«هیوم درباره رابطه علت و معلول معتقد است که نمیتواند این رابطه مولود
تعقل باشد، چون انسان میتواند یک امری را بدون توجه به علتش تصور کند و
هیچ تناقضی هم پیش نیاید، بنابراین ما علم پیشین به رابطه علیت نداریم».
مرحوم
صدر میفرماید ما باید بین قانون علیت (اصل علیت) و رابطه علیت (مصادیق
علیت) که بین امور خارجی وجود دارد تفاوت قائل شویم. آنچه هیوم به آن مثال
زد روشن کننده پیوند علت و معلول است، نه قانون علیت. عقل بدون اتکاء به
تجربه، قانون علیت را درک میکند ولی نمیتواند پیوندهای خاصی را که بین
پدیدههاست بفهمد. گرچه همان طوری که هیوم معتقد است از تصور بیسبب بودن
یک پدیده، هیچ ناسازگاری پیش نمیآید، چون در مفهوم یک رویداد، انتقال به
سبب نهفته نیست؛ لکن باید عقلی بودن قانون علیت را تفسیر کرد (صدر، 1368،
ص132).
علاوه بر اینکه این سخن هیوم که میگوید اگر مثالها متعدد باشد،
به واسطه عادتی که حاصل میشود علیت به دست میآید، قابل خدشه میباشد، چون
تفاوت یک مثال با چند مثال فقط در این است که یک مثال نمیتواند احتمال
تصادف را نفی کند؛ زیرا اگر یک بار هم زمانی رخ دهد امکان این هست که به
حکم تصادف بوده و سبب دیگری در کار باشد، لکن هنگامی که هم زمانی تکرار شد
احتمال تصادف ضعیف میشود، پس به هر حال عامل اصلی در دلیل استقرایی همان
مثال است.
4ـ ایراد دیگری که نسبت به اصول هیوم وارد شده این است که
توسل به عادت یا رسم، توضیح دهنده هیچ چیز نیست. گرچه در زندگی روزمره بدون
چنین عادتی در باب انتظار وقوع معلولها به دنبال علتها، شاید بشر هیچ گاه
نمیتوانست باقی بماند؛ لکن از هیوم عجیب است که با بیاحتیاطی تمام به رسم
و عادت تکیه میکند و از آن چون علت حقه حقیقیه نام میبرد. حق این بود که
هیوم موافق اصول خودش به عادت هم، همچون علیت به دیده شک مینگریست و چنین
میگفت که تصور ما از عادت، ناشی از عادت ماست که از کسی که به شیوه خاصی
عمل میکند، انتظار داریم که همواره چنان کند؛ لکن اگر چنین میگفت گرفتار
دور میشد. آیا اعتقاد به وجود عادت، موجهتر است از اعتقاد به وجود علت؟
(سروش، 1373، ص 125).
=======================================================
منابع و مآخذ
- جهانگیری، محسن؛ احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376
- راسل، برتراند، مسائل فلسفه، ترجمه، بزرگمهر، تهران، انتشارات خوارزمی، 1356
- سروش، عبدالکریم، تفرج صنع، تهران، سروش، 1373
- صدر، سید محمد باقر، مبانی منطقی استقراء، ترجمه: سید احمد فهری، تهران، پیام آزاده، 1368
- کارناپ، رودولف، مقدمهای بر فلسفه علم، ترجمه، یوسف عقیقی، انتشارات نیلوفری، 1373
-
Hume, David, An Enquiry Concerning Human – understanding,
First Published as Philosophical Essays concerning Human understanding,
1748
- Ibid, A Treatise of Human Nature ,1739