استقراء مسئلهای است که از
زمان ارسطو تاکنون فیلسوفان علم در باب آن سخن گفته اند. مشکل اساسی در
مسئله استقراء این است که چگونه می توان با مشاهده چند مصداق به نظریه یا
فرضیه کلی دست یافت.
استقراء در فلسفهی علم -که یکی
از روشهای استدلال است- بسیاری از فیلسوفان را برآن داشته است تا در جهت
اثبات حجّیّت آن تلاش کنند.
استقراء حجّتی است که در آن ذهن
از قضایای جزئی به نتیجة کلّی میرسد.امامشکل اینجاست چگونه میتوانیم علم
قطعی پیدا کنیم که موارد آینده از هر حیث مشابه موارد گذشته باشد.
راسل میگوید چون علوم مبتنی بر
اصل استقراست ، اصل استقراء را باید به استناد بداهت ذاتی آن پذیرفت، و در
غیر اینصورت علوم به چالش میافتد.
مقدّمه
استقراء -که یکی از روشهای
استدلال است و در طول تاریخ فرهنگ بشر، سابقهی طولانی دارد- مسئلهای است
که از دیر زمان متفکّران به ویژه فیلسوفان علم ، فراخور ِتوان ِخود به
تبیین آن پرداختهاند . این امر زمانی شدّت گرفت که گروهی از تجربهگرایان
در مقابل کسانی که قیاس را یگانه راه ِمعتبر برای استنتاج معرفی میکردند،
ایستادند و برای یقینی ساختن استقراء، گامهای مهمی برداشتند.تاریخ فلسفه
از پیشینهی استقراء چنین گواهی میدهد که «سقراط» نخستین اندیشمند
استقراگراست که از شناخت مصادیق و جزئیّات، «روش دیالکتیکی» خود را آغاز
کرد تا سرانجام به تعاریف کلی دست یافت. افلاطون نیز از این ارمغان استاد
بهرهای وافی برد ولی هیچگاه به «اعتبار ادراکات حسی و تجربی» حکم نکرد.
سقراط و شاگردش افلاطون برای رسیدن به تعریف صحیح از یک مفهوم ، از روش
استقرایی برای نیل از جزئیات به کلیات استفاده می کردند. و ارسطو شاگرد
افلاطون نیز اولین کسی بود که شیوه استقرایی را تدوین کرد تا اینکه شکل
مشخصی پیدا کرد.
راسل معتقداست اصل استقراء امری
تجربی نیست بلکه اگر صحّت داشته باشد، قاعدهای منطقی و مقدم بر تجربه است
و از اوّلیات عقلی به شمار میآید؛ بنابراین از طریق «تجربه» قابل رد و
اثبات نیست. راسل میگوید: شک در صحّت این قضیه جایز است اما اگر صحّت آن
تصدیق شود، میتوان نتیجهگرفت که در گذشته وآینده هم صدق میکند؛ پس اگر
استقراء صادق باشد، نتیجهی مأخوذ آن؛یعنی،- احتمال صدق قوانین علّی در هر
زمانی اعم از گذشته و آینده- معتبر است و اگر اصلِ مفروضِ استقراء صادق
نباشد، حکم ما دربارهی گذشته و آینده هم صادق نیست.
معنای لغوی و اصطلاحی استقراء
« واژهی استقراء از ترجمهی
لفظ یونانی “ایپا جوجیا” ( ๆ ﻻo ﻻ π Eٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍ)گرفته
شده است که ارسطو آن را به کار برده است. در لغت به معنای تتبع و جستجوست و
در اصطلاح ِمنطق استدلالی را گویند که در آن، براساس مشاهده در مورد
جزئیّات،حکم به ثبوت کلّی آن جزئیات مینمائیم. »(اژهای،محمدعلی،مبانی
منطق، صص 143-144)
تعریف استقراء :
«استقراء قاعدهاى است که این
مجوّز را به ما مىدهد تا بتوانیم از تجربهی موارد مشخّص، یک قانونکلّى
صادر کنیم. »(philosophy of
science.cloob.com/club/post/show/topicid/…/true.)
به قول رایشنباخ« حذف استقراء
از علم به مثابه خلع علوم از مسند قضاوت درباره صدق و کذب قوانین و نظریات
علمی است و بدون استقراء نمیتوان فرقی بین قوانین و نظریات علمی گذاشت . »
(پوپر،کارل ریموند،منطق اکتشاف علمی،ص40 )
علم با تجربه و آزمایش آغاز مى
شود که هر دوى این ها مبتنى بر مشاهده اند. ما با مشاهدهی امور ِمورد
آزمون میتوانیم به قوانین علّیای که کلّى نیز هستند برسیم؛ البتّه این
حرکت از موارد جزئى به مواردکلى، مشروط به رعایت نکاتى است که از آن جمله
مىتوان به تکثّر، تعدّد و تنوّع مشاهده ی امور مورد تجربه یا آزمایش اشاره
کرد؛یعنى، نمونههای ِمورد مشاهده در آزمایش و تجربه باید بسیار زیاد و در
شرایط متنوّع باشند و هیچ یک از موارد مشاهده نیز نباید قانون کلّى مورد
نظر را رد کنند
مسئله استقراء (استقراء و تجربه گرایی خام)
«مشکل استقراء و تجربهگرایی خام و بحث احتمالات، همچنان در تاریخ فلسفه علم ادامه یافت تا در اوایل قرن
بیستم ، عدهاى از دانش آموختگان ِعلوم تجربى و بیش از همه فیزیکدانان در
«وین» گِرد هم آمدند. این افراد که از جملهی آنان مىتوان به «کارل همپل»،
«رودولف کارنپ»، «موریس شلیک» و «اتونویرات» اشاره کرد؛ قائل به این بودند
که: علم تجربى همان چیزى است که ما از مشاهده و گزارههاى مشاهدتى به دست
میآوریم و این فرآیند را تنها به واسطهی اصل استقراء طى میکنیم.
روش استقرائی
«صفت بارز علوم تجربی استفاده از روشهای استقرایی در مقام کشف قوانین علمی است». (پوپر،کارل،ریموند،منطق اکتشاف علمی،ص40)
روش استقرایى که اساساً روش
متداول در علوم تجربى است؛ ناشى از تجربه و ادراک حسى است. بدین معنى که ما
با ادراک حسىّ ِو تجربهی رخدادهاى متفاوت و محدود، به این نتیجهی منطقى
مىرسیم که همواره یک
قانون کلى و ضرورى بر امور رخدادهاى متفاوت و محدود حاکم است این دیدگاه که
احتمالاً نخستین رویکردِ بیشترِ انسانهاست، قدیمیترین دیدگاهِ فلاسفه
دربارهی علم نیز بوده است.
انواع استقراء
الف – استقرای «منطقی- فلسفی»
«باید توجّه داشت که استقرای
«منطقی- فلسفی» با «استقرای ریاضی» متفاوت است. استقرای منطقی آنگونه که
خواهد آمد، سیر از خاص به عام و بررسی جزئیّات برای تحصیل کلّیات است. اما
استقرای ریاضی یکی از
روشهای بنیادین ِاثبات ِقضایا در ریاضیات بوده است و صدق نتیجهی آن یقینی
است.» (مصاف،غلامحسین،مدخل منطق صورت یا منطق ریاضی ص513.)
به گواهی تاریخ ِفلسفه، «سقراط
اولین اندیشمند «استقراگر»است که روش «دیالکتیکی» خود را از شناخت مصادیق
جزئی آغاز کرد تا سرانجام به تعریف کلی دست یابد بر همین اساس است که ارسطو
در بارهی سقراط گفته است:« دو چیز است که حقاً باید آنها را به سقراط
نسبت داد:1) استدلال استقرایی 2) تعریف کلّی.»(ارسطو،متافیزیک،ص429.)
« افلاطون نیز از این ارمغان
ِاستاد بهرهی وافی برد امّا هیچگاه به اعتبار ِادراک ِحسی و تجربی حکم
نداد. ارسطو در مقابل ِاستاد، تنها قیاس را به عنوان استنتاج ِمنطقی پذیرفت
و سایر حجّت ها- از جمله استقراء- را به آن برگرداند. این طریقه نزد عموم
حکیمان ِمغرب و مشرق پذیرفته شد تا رنسانس که دورهی ِآغاز ِنگاه ِانتقادی
به قیاسی بودن استقراء بود، رهیافتهای متفاوتی در باب استقراء پدید
آمد.»(خسروپناه،عبدالحسین،منطق استقراءعلمی(1)مجله تخصصیکلام
اسلامی،ش37ص72.)
استقراء فرآیندی است که براساس
آن اندیشمندان تصمیم میگیرند که آیا با توجّه به مشاهدات وتجربیّات،
نظریّة خاصّی درست است یا خیر. نمونه ای از سادهترین شکل آن این است که
؛مثلاً، شیمیدانان در مواردی دیده اند که سوختن سدیم در چراغ گازی
ِآزمایشگاه، شعله را به رنگ نارنجی ِروشن در میآورد؛ بنابراین، نتیجه
میگیرند که سوختن سدیم، همیشه رنگ شعله را نارنجی روشن میکند.»
اهمیت عمومیّت بخشیدن به نتایجی که از مشاهدات و آزمایشهای جداگانه به دست می آید – یعنی استقراء- برای علوم تجربی بر همه روشن است.
ب-استقرای ریاضی
«استقرای ریاضی» که یکی از روشهای بنیادین اثبات قضایا در ریاضیات بوده است یک روش قیاسی است.
برای مثال: «اگر در ریاضیّات
بخواهیم اثبات کنیم که همهی اعداد طبیعی ویژگی x را دارند نخست بررسی
میکنیم که صفر ویژگی x را دارد یا نه؟ (= گام بنیادی استقراء) اگر صفر
خاصیّت x را داشت آن گاه فرض میکنیم که n ( – که نشانهی عدد فرضی است-)
خاصیّت x را داشته باشد(= فرض استقراء) سپس بررسی میکنیم که آیا n+1 این
خاصیّت را دارد یا نه؟ ( = گام استقراء) اگر n+1 هم این خاصیّت را داشته
باشد؛ نتیجه میگیریم که همه ی اعداد طبیعی خاصیّت x را دارند.
(موحد،ضیاء،درآمدی به منطق جدید،صص124-125.)
احکام ممکن است کلّی و ممکن است جزئی باشند.
به مثال زیر توجّه کنید:
عدد 140 بر 5 قابل قسمت است(1)
هر عددی که به صفر ختم شود بر 5 قابل قسمت است (2)
از حکم جزئی (1)، حکم کلی (2) را نتیجه گرفتیم ، حکم (2) صحیح است.
وقتی که از احکام جزئی به احکام کلّی برسیم، روش نتیجهگیری را استقراء گویند.
یکی از مهمترین مسائل فلسفهی
علم در عصر حاضر، مسئلهی استقراءست. ریشهی این بحث از جهت تاریخی به
تحلیل هیوم دربارهی علّیت بر میگردد.
مبنای تجربی استقراء
اندیشهی اصلی استقراگِرایی این است که: «علم از مشاهده آغاز میشود و مشاهدات به تعمیمها -قوانین و نظریات- و پیشبینی میرسد».
دانشمندان در روش استقراء با
مشاهدهی پدیدهها و جمع آوری داده ها و تکرار مشاهده و دقّت در آن، کارشان
را آغاز کرده سپس به فرضیّه و نظریّهپردازی میپردازند. مشاهده نیز اصالت
و صحت و مطلق بودن خود را پس ازسست شدن «استقراء» وا نهاد مثلاً «بوقلمون»
برتراندراسل در زمینهی «نسبی بودن مشاهده» بسیار جالب است. برای ردّ
ِحالت عام استقراء، برتراندراسل مثالی دارد که به نام«بوقلمون استقرای
برتراندراسل» معروف است. این مثال از این قرار است:
«بوقلمون استقراگِرای
برتراندراسل در اولین بامداد حضور خود در مرغداری ملاحظه کرد که ساعت 9 صبح
به او غذا دادند. با این حال چون استقراگرای خوبی بود در قضاوت و
نتیجهگیری تعجیل نکرد. او منتظر شد تا مشاهدات زیادی از این که در ساعت 9
صبح تغذیه می شود گردآوری کند و این مشاهدات را تحت اوضاع مختلف وسیعی، در
چهارشنبه و پنج شنبه ها به روزهای سرد و روزهای گرم، در روزهای بارانی و
روزهای خشک، انجام داد. هر روز گزارهی مشاهدتی دیگری به فهرست خود اضافه
کرد. سرانجام وجدان استقرای او رضایت داد و دست به استنباطی استقراگرایی زد
و نتیجه گرفت که : «من همیشه در ساعت نه صبح تغذیه میشوم .
افسوس که معلوم شد این
نتیجه بصورت قاطعی غلط است ، زیرا شب کریسمس به جای اینکه تغذیه شود، گلویش
بریده شد. استنباطی استقرایی با وجود مقدمات صادق، منتهی به نتیجه ای کاذب
گردید.» (چالمرز،آلن اف،چیستی علم،ص26.)
اکنون میبینیم نظر راسل درباره اصل یکنواخت طبیعت چیست؟
«عقیده به اینکه آفتاب فردا
طلوع خواهد کرد ممکن است بر اثر تصادم ناگهانی کره زمین با جسم بزرگی که
گردش آن را مختل میسازد باطل گردد، ولی چنین واقعی خلاف قوانین حرکت و
قانون جاذبه نخواهد بود.
هر استدلالی که به استناد تجربه
نسبت به آینده یا اجزای تجربه نشدهی گذشته و حال به عمل آید. متضمّن فرضی
ِاصل استقراء خواهد بود. پس یا باید استقراء را به استناد بداهت ذاتی آن
پذیرفت و یا از هر گونه توجیه عقلی دربارهی انتظارات ما نسبت به آینده چشم
پوشید، اگر اصل مزبور معتبر نباشد، هیچ گونه توجیهی برای انتظار این که
«فردا آفتاب طلوع کند» یا این که «اگر خود را از بام فرو افکنیم به زمین
میافتیم»، نخواهد بود. تمامی رفتار ما مبتنی بر تداعیات و مقدماتی است که
در گذشته مجری بوده و ما مجری بودن آن ها را در آینده نیز محتمل
میانگاریم. و صحت این احتمال مبتنی بر اصل استقراءست.
. راسل در باب استقراء میگوید:
اصول کلّیهی علوم از قبیل «اعتماد به حکومت قوانین طبیعی» و عقیده به این
که «هر امر حادثی علّتی دارد» مانند اعتقادات عُرف عامّه و زندگی ِروزانه
مبتنی بر اصل استقراء است».(Bertrand,Russell,The problems of
philosophy,chapter VI. on induction, Release Date:2009,pp40-45.)
وی در جای دیگر دربارهی
تردیدپذیری استقراء گفته است: متأسفانه تاکنون هیچ کس دلیل کافی به دست
نداده است تا بتوانیم اینگونه استنباطها را درست بدانیم.
مبنای غیرتجربی استقراء
راسل مبنای غیرتجربی را مبداء
استقراء مینامد. این نظریه ، ذهنهای استقرایی را بر اساس حساب احتمالات
تفسیر میکند و تنها صدق احتمالی نه صدق یقینی را محصول استقراء میداند.
راسل معتقد است ما در استقراء مجبوریم نهایتاً به «مبنایی غیرتجربی» رجوع
کنیم. آنهایی که به استقراء تمسّک میجویند و مستلزم به رعایت حدود آن
میشوند، میخواهند تأکید کنند که« تمام منطق، تجربی است». نظر اکثر مکتب
تجربی حتی خود راسل این است که «تجربهی حسی به تنهایی کافی نیست و چارهای
وجود ندارد جز این که یا قائل به اصل استقراء شده و آن را صحیح بدانیم و
خودش را برای صدقش کافی بدانیم یا این که بیهوده به دنبال منطقی باشیم تا
بتواند حوادث آینده را قبل از وقوع شان و تنها براساس مجموعه ای از علوم
حسی گذشته، پیشبینی کند و بگوید که حوادث آینده ، مانند حوادث گذشته
خواهند بود.» (صدر،محمدباقر،مبانی منطقی استقراءص126. )
به هر حال اصل استقراء به
استناد تجربه قابل ابطال نیست. اما اگر ابطال استقراء به استناد تجربه ممکن
نیست اثبات آن هم به طریق مزبور امکان ندارد.
استقراء از نظر فلاسفهی قدیم (سقراط، افلاطون و ارسطو)
«سقراط» براى رسیدن به
تعریفى صحیح از یک مفهوم از شیوهى استقرایى استفاده میکرد؛ بدینمعنا که
ابتدا مثالها و شواهدى را در بارهی موضوع مورد نظرش پیدا میکرد و از
این جزئیّات به دست آمده براى رسیدن به کلّیّات ِمطلب استفاده میکرد. او
پس از فهمیدن قاعده کلّى آن را براى موارد خاص تطبیق و تعمیم میداد؛ مثلا
او هنگام گفتگو- بارزترین هنر سقراط گفت و شنود بود- نظر طرف مقابلش را در
بارهی عدالت جویا میشد. مخاطب هم براى رسیدن به تعریف، مثال هایى را
ارائه میکرد. سپس سقراط با نشان دادن روابط و مشترکات ِمثالها، شخص را به
تعریفى از مفهوم ِمورد نظر(مثلا عدالت) میرساند.
بعد از این مرحله سقراط موارد
مخالف و متضاد ِبا تعریف را یادآورى میکرد. بدین ترتیب فرد ِمورد نظر
پیوسته مجبور میشد که تعریف ِخود را تغییر دهد تا به تعریف صحیحى برسد در
این دیالوگها شخص به اشتباهات و ناتوانیهاى خود نیز پى میبرد.
تمام دانستههاى ما در بارهی
سقراط از مطالبى است که شاگردانش- به ویژه افلاطون- در بارهی او ذکر
کردهاند. در بسیارى از متون ِافلاطون نمیتوان تشخیص داد که مطلب، افکار
سقراط است یا عقاید ِافلاطون است که از زبان سقراط بیان شدهاست.
افلاطون «مانند سقراط
از روش استقرایی برای نیل از جزئیّات به کلّیّات استفاده میکرد.»
(بدوی،عبدالرحمن،افلاطون،ص140به نقل ازخسروپناه،عبدالحسین،منطق
استقراءعلمی،کلام اسلامی،ص37.)
با وجود این ارسطو
اوّلین کسی بود که روش استقرایی را مدوّن کرد و در توجیه آن کوشید. «ارسطو
دو نوع استقراء مورد بحث قرار داد که هر دو نوع در ارتقاء از احکام جزئی به
احکام کلی ، اشتراک دارند.
الف- استقراء شمارش ساده است،
به نحوی که اشیاء یا رویدادهای منفرد یکایک مورد مطالعه قرار میگیرد و سپس
حکمی به عنوان تعمیم در خصوص موارد منفرد مطالعه شده ارائه میگردد این
حکم را استقرایی ، یا به بیان دقیقتر ، حاصل از استقراء میخوانند. نمونة
یک استدلال استقرایی بوسیله شمارش ساده چنین است. این که a1, a2, a3, …. , an دارای خاصّه p هستند، میتوان نتیجه گرفت که تمام aها، حتّی a هایی که تاکنون مورد بررسی قرار نگرفتهاند، دارای خاصّه p هستند.
ب-شهود مستقیم اصول کلی مندرج
در پدیدهها گونه دیگری از استقراست؛ این همان بصیرت و بینشی است که به «
شمّ» یا هوش دانشمند معروف است . مثلاً در مورد ماهگرفتگی میتوان گفت که
دانشمند در مییابد که نیمه روشن ماه همواره رو به سوی خورشید دارد و از
این رو نتیجه میگیرد که ماه به وسیله نور خورشید
میدرخشد.»
راسل میگوید :
« بدون اصل استقراء ، موارد شهود صدق قوانین علمی و فرض صدق آن را در
موارد نامشهود (آینده ) موجه نمیسازد. پس در حقیقت آنچه مبنای کلیه احکام
دربارة وجود اشیای است که مستقیماً و بلاواسطه محسوس و مشهود نباشد ، اصل
استقراست نه قانون علیت . » (راسل،برتراند،علم به عالم خارج،ص225،راسل،جهان
بینی علمی،ص83.)
استقراء استدلالی است که بوسیلة
آن ، مجهول متغیری را کشف میکنیم. در این شیوه برخلاف قیاس ، استدلال از
جزئی به کلی است بدینصورت که محقق و استقراء کننده با مشاهده خاصیت معین
در شیئی مشخص ، به استقرای خود تعمیم میبخشد.
احتمال در استقراء
برتراند راسل در باب مشکل
استقراء ( problem of induction ) می گوید : هرگاه میبینیم که دو امر پی
در پی با یکدیگر مقارنت داشتهاند و در هیچ موردی ندیدهایم که یکی بدون
دیگری واقع گردد، آیا وقوع یکی از آن دو در مورد جدیدی، مجوز این خواهد بود
که انتظار وقوع آن دیگری را داشته باشیم؟ اعتبار تمام انتظارات ما نسبت به
آینده، موکول به جوابی است که به این سؤال میدهیم. همچنین است کلیه نتایج
حاصل از استقراء و در واقع، تمام معتقداتیکه زندگی روزمرهی ما مبتنی بر
آنهاست. (راسل،برتراند،مسائل فلسفه،ص87.)
«این مشکل اساسی از مشکلات
دیرین اهل منطق و فلاسفهی اسلامی و غربی و از مسائل سرنوشت ساز فلسفه علم
میباشد. رویکردهای گوناگونی برای این مسئله ارائه شده است که دو رویکرد
منطق عقلگرایی ارسطویی و منطق تجربهگرایی جان استوارت میل ، فرانسیس بیکن
و دیوید هیوم که مدعی اثباتی بودن گزارههای تجربی هستند اذهان دارند که
از بررسی جزئیات محدود میتوان به یک حکم کلی دسترسی پیدا کرد.» (Richard
Hanleg,No End in sight:Causal loops in philosophy physics and
fiction,synthese.)
راسل چون خود را محتاج به اصل
استقراء میداند و معتقد است که اگر استقراء صحیح نباشد، ما هیچ دلیلی
نخواهیم داشت که قبول کنیم «خورشید فردا طلوع خواهد کرد»، در باب راه
ِتعمیم پدیدههای آزموده به ناآزموده توسط استقراء میگوید: «تجربه نشان
داده که توالی رویدادها در گذشته، علّت انتظار وقوع این رویدادها در آینده
بوده است. حال گرچه همیشه این توقعّات به وقوع نخواهد پیوست و هر چند هیچ
دلیلی بر «یک شکل بودن طبیعت در گذشته و آینده» نداریم ولی محتاج به اصل
استقرائیم؛ بنابراین ما باید با مبتنی دانستن علم بر استقراء، نتایج حاصله
ازاستقراء را به صورت احتمالی قبول کنیم» (راسل،برتراند،جهان بینی
علمی،صص77-76.)
تیجه گیری نهایی:
استقراء برخلاف قیاس
استدلال از جزئی به کلی است بدینصورت که محقق و استقراکننده با مشاهده
خاصیت معین در شیئی مشخص ، به استقرای خود تعمیم میبخشد . راسل چون خود را
محتاج به اصل استقراء میداند معتقد است که اگر استقراء صحیح نباشد ما هیچ
دلیلی نخواهیم داشت که قبول کنیم خورشید فردا طلوع خواهد کرد همچنین
میگوید تجربه نشان دادهاست توالی رویدادها در گذشته ، علّت انتظار وقوع
این رویدادها در آینده بوده است هر چند هیچ دلیلی بر یک شکل بودن طبیعت در
گذشته و آینده نداریم ولی محتاج به اصل استقرائیم ، بنابراین باید با مبتنی
دانستن علم بر استقراء ، نتایج حاصل از استقراء را به صورت احتمالی قبول
کنیم.
به عقیده راسل اثبات اصل
استقراء به استناد تجربه تنها بدون مصادره مطلوب ، هرگز ممکن نخواهد بود.
پس یا باید استقرا را به استناد بداهت ذاتی آن پذیرفت و یا از هرگونه توجیه
عقلی درباره انتظارات ما نسبت به آینده چشم پوشید. او میگوید باید قبول
داشت که مسئله استقرا هنوز به لحاظ نظری برای منطق کاملاً توجیه نشدهاست.
راسل میگوید همة قوانین علمی
متکی بر استقراست در حالیکه خود استقراء به عنوان یک فرآیند منطقی مورد
تردید است و نمیتواند محصل یقین باشد به طور ساده یک استدلال استقرایی را
بدین شرح میتوان طرح کرد که اگر فرضیهی مورد نظر ما صحیح باشد فلان امور
مشاهده خواهد شد و حالا که این امور مشاهده شد پس احتمالاً فرضیه ما صحیح
است . روش استقراء ساده ، خطرناکترین نوع آن است . مانند کسی که استدلال
کند چون همة گربههای مورد مشاهده او دم داشتند پس همة گربهها دم دارند .
اشکال به راسل : اولاً او برای
اینکه حجت استقراء را یک اصل اولی و پیشینی معرفی کند به عنوان اصل یک
موضوع معرفی میکند میگوید با توجه به اصل استقراء آینده طبیعت شبیه گذشته
است ثانیاً میگوید اصل استقراء تجربی نیست اگر صحت داشته باشد از اولیات
عقلی و قاعده مقدم بر تجربه است که از طریق تجربه قابل رد و اثبات نیست.
حسن رنجبر
فهرست منابع فارسی
1_ ارسطو، متافیزیک،ترجمه شرف الدین خراسانی،تهران،انتشارات حکمت،چاپ دوم،1379.
2_ اژه ای، محمدعلی، مبانی منطق، تهران ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ دوم، 1370.
3_ بدوی، عبدالرحمن ، افلاطون به نقل از خسرو پناه ، عبدالحسین، منطق استقرای علمی،کلام اسلامی،بی جا بهار1380 ش37.
4 _ پوپر،کارل ریموند، منطق اکتشاف علمی، ترجمه سیدحسن کمالی ،تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1370.
5_چالمرز،آلن اف،چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علم شناسی فلسفی،تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم ، 1387.
6_ خسروپناه،عبدالحسین، منطق استقراء علمی(1) ، مجله تخصصی کلام اسلامی ، شماره 37 ،بی جا، بهار 1380.
7_ راسل،برتراند، علم ما به عالم خارج، ترجمة منوچهر بزرگمهر، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
8_ _______،جهان بینی علمی، مترجم سیدحسن منصور،تهران، انتشارات آگاه، چاب سوم،1360.
9_ ________، مسائل فلسفه، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم ، 1352.
10_صدر،محمد باقر،مبانی منطقی استقراء، ترجمه محمدعلی قدس پور،(ترجمه کتاب الاسس المنطقه للاستقراء) ،بیروت ، 1402.
11_موحد، ضیاء، درآمدی به منطق جدید،تهران،شرکت انتشارات و علمی و فرهنگی، چاپ ششم،1384.
فهرست منابع انگلیسی
Bertrand,Rassel,The problems of philosophy,chapter VI.on induction, Release Date:2009,pp 40-45
philosophyofscience.cloob.com/club/post/show/topicid/…/true.1
Richard Hanleg,No End in sight: Causal Loops in philosophy physics and fiction ,synthese