ماهیت فلسفه
ماهیت فلسفه چیست؟ شکل مناسب فعالیت فلسفى کدام است؟ آیا فلسفه باید بنیانى
براى معرفت انسانى فراهم آورد؟ کواین و ویتگنشتاین ازجمله فیلسوفانى هستند
که پاسخ هاى مشابه و در عین حال متفاوت به این پرسش ها داده اند.
هر دو ایده «فلسفه اولى» را رد مى کنند. فلسفه اى که در کار افلاطون و
دکارت برجسته بود؛ و مدعى فراهم آوردن بنیانى از طریق تعقل و استدلال صرف
براى بستر معرفت انسانى بود.
اما آنچه که کواین و ویتگنشتاین به جاى این نوع فلسفه مى گذارند کاملاً با یکدیگر متفاوت است.
کواین فلسفه را پیوسته با علم مى بیند و وجود هر شیوه یا موضوع فلسفى مشخص
را رد مى کند. از منظر او فلسفه همانند علم در رابطه با امور واقع است و در
روش شناسى اش نیز تجربى است، اگرچه در رابطه با ویژگى هاى بسیار کلى
واقعیت بحث مى کند. در واقع او روش فلسفى مناسب را شیوه علمى مى داند که
براى مسائل کلى تر به کار مى رود. یعنى براى فهمیدن و پاسخ دادن به یک
سئوال فلسفى بنیادى مانند «چه چیزى وجود دارد؟» باید چیز هایى از نتایج
علوم خاصى مانند فیزیک، شیمى، ریاضى، زیست شناسى، نجوم و روانشناسى بدانیم.
او معتقد بود فلسفه علم یعنى این که چه چیز هایى مى توانیم از این علوم
فرابگیریم و براى ما فلسفه علم کافى است.
مبانى این تفکر کواین، تجربه گرایى بنیادین او است و همین باعث مى شود که
او «ضرورت منطقى» را رد کند. بر طبق نظر او هیچ تفاوت کیفى میان گزاره هاى
تجربى و گزاره هاى منطقى و ریاضى به اصطلاح ضرورى وجود ندارد. البته دیدگاه
کواین از فلسفه باید به طور دقیق از دیدگاه پوزیتیویست هاى منطقى اى مانند
کارناپ متمایز شود. کارناپ مدعى بود که سئوالات فلسفى پایه وقتى به طور
مناسبى به کار رود، سئوالاتى عملى درباره زبان علم به جاى سئوالات نظرى
درباره باور هستند. کارناپ معتقد بود وقتى مسائل راجع به واقعیت جهان خارج
یا مسائل راجع به وجود اعداد به عنوان مسائل نظرى درباره آنچه باور داریم
در نظر گرفته شود، شبه مسئله خواهند بود. اما کواین به هیچ روشى که در آن
گزینش زبان متفاوت از گزینش نظریه باشد، قائل نیست. در واقع او ملاحظات
پراگماتیسمى، قرارداد، سادگى و نظایر آن را در هر دو مورد کارساز مى داند.
اگرچه او در تاسى به کارناپ «عروج معنا شناسانه» را در ریاضیات و علم مفید
مى داند. «عروج معناشناسانه» یعنى بازگرداندن مسائل فلسفى به مسائل زبان و
مسائل مربوط به معنا. به عبارت دیگر به جاى سخن از اشیا و موجودیت ها،
درباره واژه هاى متناظر آنها در زبان سخن بگوییم. یعنى به جاى گفتن «چمن
سبز است» مى گوییم «سبز» بودن درباره برخى از موجودیت هایى که چمن هم جزء
آنان است، صدق مى کند. در هر حال نگاه کواین به فلسفه قابل تامل است چون
فلسفیدن را کارى صرفاً انتزاعى و تنها براى مجردات و امور انتزاعى نمى
داند. ویتگنشتاین نیز همانطور که گفته شد، ایده «فلسفه اولى» را رد مى کند
اما آنچه که به جاى آن مى گذارد با دیدگاه کواین متفاوت است. ویتگنشتاین
تاکید دارد که تقابل میان گزاره هاى تجربى و گزاره هاى ضرورى بسیار بیشتر
از آن است که به لحاظ سنتى فرض شده است. گزاره هاى تجربى مى تواند براى
توصیف «حالت هاى امور» یا وضع و حال هاى ممکن گفته شود.
اما گزاره هاى ضرورى نمى تواند براى توصیف «حالت هاى امور» ضرورى بیان شود.
در واقع نقش این گزاره ها توصیه اى و هنجارى است نه توصیفى. ویتگنشتاین
این گزاره ها را «گزاره هاى گرامرى» مى نامد یعنى این که آنها بیان کننده
قواعدى براى کاربرد معنى دار واژ گان هستند. به این دلیل ویتگنشتاین همگون
سازى فلسفه و علم را خاستگاه عمده سردرگمى فلسفى به حساب مى آورد. او که با
کتاب «پژوهش هاى فلسفى» خود گرایش به تحلیل مفهومى را در فلسفه انگلیسى
زبان موجب شد (مخصوصاً در دهه ۱۹۷۰)، وظیفه فلسفه را نه توصیف یا تبیین
واقعیت بلکه منحل کردن (Disolve) خلط ها و سردرگمى هاى مفهومى مى داند. به
عبارت دیگر پرسش هاى فلسفى را با استفاده از قواعدى که براى کاربرد واژه ها
در اختیار داریم «منحل» مى کنیم، یعنى پرسش هاى فلسفى را به واسطه استفاده
از صورت صحیح زبان از بین مى بریم نه این که در تلاش براى حل کردن آنها
باشیم. ویتگنشتاین در «پژوهش هاى فلسفى» مى نویسد نحوه تعامل یک فیلسوف با
یک پرسش، شیوه درمانى است یعنى به مانند تعامل با یک بیمارى باید به آن
نگریست.
احمد رضا همتی مقدم داورزن
منابع:
۱-Wittgenestein and Quine. Edited by Robert Arrington.1996
۲-Quine On Meaning and existence II. Gilbertharman. Philosophy Of Quine. Volume3.2001