فلسفه زبان و دغدغه معنا
جلد کتاب فلسفه زبان کریستوفر پیکاک ، ترجمه یاسر خوشنویس
فلسفه زبان، مهمترین
جریان فلسفه تحلیلی است که حدود سهدهه از ١٩٤٠ در غرب غالب بوده است. این
فلسفه عبارت است از این تفکر که معنا و محتوای الفاظ فلسفی با عمل زبانی
تبیین میشوند و فیلسوف باید به استعمال حقیقی واژههایی که ملازم با
مفاهیم فلسفیاند، توجه کند. فلسفه زبان، شاخهای از فلسفه است که جنبههای
کلی زبان را توصیف و تبیین میکند. این جنبههای عام و کلی، مسایلی هستند
که اختصاص به زبان خاصی ندارند، بلکه نسبت به هر زبانی صادقاند. مساله
صدق، حکایت، معنا، ضرورت و مسایل دیگری از این دست، موضوع مطالعه فلسفه
زبان هستند. بحث افعال گفتاری، ضرورت و امکان، تحلیل مفاهیم اصلی زبان،
طبقهبندی کنشهای زبانی، یعنی طبقهبندی کاربردها یا کارکردهای زبانی،
انوع ابهام، انواع الفاظ و انواع گوناگون استعاره، نقش استعاره در رشد و
تحول زبان و همبستگیهای میان زبان، تفکر و فرهنگ از دیگر مباحث فلسفه زبان
است. بهلحاظ مباحث روششناسی، نقش زبان یکی از مهمترین ملاحظات فیلسوفان
تحلیلی و بُعد اصلی همه منازعات آنان بوده است. فلاسفه خارج از نحله
تحلیلی بر این نظر هستند که دلمشغولی این سنت فلسفی با زبان در حکم نوعی
دوری از فلسفه به تعبیر کلاسیک آن است. در حالی که افلاطون و ارسطو، فلاسفه
قرون وسطی، تجربهگرایان انگلیسی و بیشتر فلاسفهای که صاحب اثر بهشمار
میآیند جملگی پرداختن به زبان را امری اساسی دانستهاند. اما در مورد
اینکه زبان چه نقشی باید ایفا کند اختلافنظرهایی بنیادی وجود دارد. یکی از
این اختلافنظرها به اهمیت زبانهای صوری (به مفهوم رایج در منطق نمادی)
برای پرسشهای فلسفی مربوط میشود. فلسفه زبان با دیگر حوزههای فلسفه در
ارتباط است. تقریبا در همه حوزههای فلسفه پرسشهایی مطرح میشود که تا حدی
به ماهیت معنای نوع خاصی از جملات بازمیگردد. فیلسوف تحلیل زبان، معتقد
است که بعضی از مسایل سنتی فلسفه از قبیل مسایل مربوط به شکاکیت را میتوان
با بررسی منطق اصطلاحات متعارف و مورد استعمال در بحث از شکاکیت مانند شک و
یقین و معرفت و غیره، حل کرد. او کاربرد عادی این الفاظ را تحلیل میکند
تا به این وسیله مسایل را حل کند. اما فلسفه زبان، اسم موضوعی در خود فلسفه
است و با مسایلی از این قبیل سروکار دارد: ما چگونه با واقعیت ارتباط
برقرار میکنیم؟ ماهیت معنا چیست؟ عمل گفتاری چیست؟ صدق و دلالت و ضرورت
منطقی چیست؟ کریستوفر پیکاک در کتاب «فلسفه زبان» رابطه میان معنا و شرایط
صدق را بررسی میکند. او در فصل اول به آموزه شرایط صدقی کلاسیک میپردازد،
سپس پرسشهای بنیادی زیادی را پیش میکشد. چه چیزی یک اصل موضوع را به اصل
موضوع درستی برای صدق نظریه معنابخش برای یک زبان بهخصوص تبدیل میکند؟
آیا مفهوم صدق واقعا کار اصیلی در تلقی کلاسیک انجام میدهد یا تنها
وسیلهای است برای مرتبط کردن آنچه از عبارات زبان قصد میشود و خود این
عبارات؟ پیکاک سپس در فصل دوم درخصوص پرسش اول به بحث مینشیند. در فصل سوم
به اصل موضوعهای معناشناختی و تبیین فهم و در فصل آخر به چالشهای
کمینهگرایانه میپردازد.