آگاهی معطوف به چیز
در دیدگاه دوآلیسم دکارتى، ذهن و جسم از نظر منشا متفاوتند. این تاکید
ضرورى است چون موافقین این نظر، استدلال مى کنند، اگر انسان ها، تنها به
صورت جوهرهاى مادى باشند و حالت هاى روانى فقط قسمى از حالت هاى مادى در
نظر گرفته شود، آنگاه قادر نخواهیم بود بین انسان و دیگر اشیاى صرفاً مادى
مانند سنگ، تفاوتى قائل شویم. اما این استدلال، بسیار ضعیف است، چون ما
قادریم، انسان و سنگ را بدون تمایز بین روان و جسم، از هم افتراق دهیم.
موجودات زنده داراى خصلت هاى بیولوژیکى هستند که موجودات صرفاً مادى چون
سنگ، فاقد آنها هستند. البته این بدان معنا نیست که پدیده هاى بیولوژیکى و
اجسام صرفاً مادى، انواع منحصر به فردى هستند. موجودات زنده نیز، مادى
هستند اما نوع خاصى از ماده اند و نیازى نیست که براى مشخص کردن آنها به یک
چیز غیرعادى، متوسل شویم. از دیدگاه دکارت، هر چیز مادى داراى بعد و حرکت
است. بعد یا بعد هندسى، یعنى طول، عرض و عمق، ویژگى اصلى ماده است و ویژگى
هاى عرضى اجسام مانند بو، طعم و رنگ نتیجه حرکت آن است. از نظر او، هر چیزى
که داراى بعد است، تقسیم پذیر است. اگر ما تصورى از ماده، به صورت بخش هاى
مختلف داشته باشیم، آن بخش ها هم داراى امتدادند و در نتیجه مادى هستند.
اما دکارت، تقسیم پذیرى را در مورد ذهن، صادق نمى داند. او معتقد است ذهن
مجموعه اى از حالت هاى روانى نیست بلکه ذهن جوهرى یکپارچه و تقسیم ناپذیر
است و نمى توانیم تصورى از ذهن به صورت بخش هاى تقسیم شده داشته باشیم، در
نتیجه غیرمادى است.
اما، پیشرفت هاى حاصل شده در جراحى مغز و فیزیولوژى اعصاب، این دیدگاه را
به چالش خوانده اند. اگر مسیرهاى عصبى اتصال دهنده دو نیمکره مغزى یا به
عبارت دیگر رابط میان دو نیمکره مغز یعنى «کورپوس کالوزوم» قطع شود،
رفتارهاى تجربى دوگانه اى ظاهر مى شود، به طورى که شاید بتوان گفت دو ذهن
خودآگاه متمایز به وجود مى آید، همچنین، ضایعات مغزى برخى اوقات، باعث
تجزیه و جداسازى کارکردهاى روانى مى شوند. این نتایج نشان مى دهد که ذهن
یکپارچه و یگانه نیز مى تواند تقسیم شود.البته برخى متفکرین از نوعى
«دوآلیسم» با نام «دوگانه انگارى خاصه اى» (Property dualism)، دفاع مى
کنند که بیان مى کند، وجودهاى انسانى، مادى هستند، اما خاصیت هاى روانى
دارند و این خصوصیات غیرمادى هستند.
در این دیدگاه، دیگر ذهن به عنوان جوهرى مجزا در نظر گرفته نمى شود و مسئله
تقسیم ناپذیر بودن ذهن نیز منتفى است. مفهوم دیگرى از واقعیت فیزیکى وجود
دارد که موافقین دوآلیسم از آن، براى دفاع از دوآلیسم خصوصاً نوع دکارتى
آن، استفاده مى کنند. پیشرفت هاى علمى در این چهار قرن اخیر نشان داده است
که قوانین حاکم بر واقعیت هاى مادى را همیشه مى توان در اصطلاحات منطقى و
ریاضى دقیق توضیح داد. به قول گالیله «کتاب طبیعت به زبان ریاضى نوشته شده
است.»
موافقین استدلال مى کنند، ماهیت تفکر، ادراک، امیال و احساسات ما به خوبى،
ناظر بودن قوانین ریاضى بر آنها را انکار مى کند. پس مى توان گفت، حالت هاى
روانى، غیرجسمانى هستند. البته این استدلال بیشتر از همان «دوآلیسم خاصه
اى» حمایت مى کند تا دوآلیسم دکارتى. اما موافقین بیان مى کنند که با توجه
به احساسات و امیال ما که مادى نیستند مى توان یک جوهر غیرمادى را نیز
اثبات کرد. دلایل چندى وجود دارد که فکر کنیم، حالت هاى روانى نمى تواند
توسط قوانین ریاضى، توضیح داده شود.
برخى فیلسوفان تاکید دارند که حالت هاى روانى، «التفاتى» (intentionality)
هستند، یعنى همیشه معطوف به چیزى هستند. ما فقط امیدوار نیستیم، بلکه به
چیزى امید بسته ایم. وقتى مى اندیشیم یا آرزو مى کنیم، به چیزى مى اندیشیم و
چیزى را آرزو مى کنیم. برخى فیلسوفان قاره اى چون «برنتانو» (Brentano) و
حتى فیلسوفان تحلیلى مشربى چون «دیویدسون» ( D.Davidson) نیز بر این عقیده
اند.
از دیدگاه دیویدسون، وجه ممیزه امر روانى همان چیزى است که «برنتانو» آن را
حیث «التفاتى» مى خواند. بنابراین تفکرات و امیال ما چون «التفاتى» هستند
یعنى معطوف به چیزى هستند، نمى توانند در قالب قوانین ریاضى، توضیح داده
شوند، در نتیجه غیرمادى اند.
اما دیدگاه «التفاتى بودن»، جاى بحث دارد، چون برخى انواع حالت هاى روانى،
معطوف به چیزى نیستند مانند احساس درد یا خارش، بلکه خواص کیفى معینى
(qualia) هستند که قابل توصیف اند. همچنین پاره اى از فرآیندها که «روانى»
نیستند، التفاتى هستند، مثلاً یک برنامه آمارى کامپیوترى، صرفاً محاسبه نمى
کند، بلکه یک «مقدار» را محاسبه مى کند. شاید شما بپرسید که زیر سئوال
بردن التفاتى بودن همه حالت هاى روانى، دلیلى بر این نیست که مى توان حالت
هاى روانى را با قوانین ریاضى صورتبندى کرد. چون غیرمحتمل است که حالت هاى
غیرالتفاتى روانى، چون احساس درد را بتوان در قالب قوانین ریاضى توضیح داد.
به نظر این احساس شهودى درست است.
احمد رضا همتی مقدم